شاعر عهد شاه عباس اول. وی شاه را هجو کرد و به امر او زبانش را بریدند. این بیت از اوست: بروی او نگرستن ز ما نمی آید من این دو دیده برای گریستن دارم. (از صبح گلشن ص 184). رجوع به الذریعه ذیل دیوان روحی همدانی و فرهنگ سخنوران شود
شاعر عهد شاه عباس اول. وی شاه را هجو کرد و به امر او زبانش را بریدند. این بیت از اوست: بروی او نگرستن ز ما نمی آید من این دو دیده برای گریستن دارم. (از صبح گلشن ص 184). رجوع به الذریعه ذیل دیوان روحی همدانی و فرهنگ سخنوران شود
ابن صالح همدانی، متوفی در 171 ه، ق، / 787 میلادی در روزگار الهادی و آغاز روزگار هارون الرشید امارت موصل را داشت، سپس از طرف هارون بر صدقات بنی تغلب گماشته شد و سرانجام بدست آنان کشته گردید، (از اعلام زرکلی ج 1 ص 328)
ابن صالح همدانی، متوفی در 171 هَ، ق، / 787 میلادی در روزگار الهادی و آغاز روزگار هارون الرشید امارت موصل را داشت، سپس از طرف هارون بر صدقات بنی تغلب گماشته شد و سرانجام بدست آنان کشته گردید، (از اعلام زرکلی ج 1 ص 328)
شاعری است و در دوران شاه عباس می زیسته است. صادقی کتابدار گوید: کبیر فقیری است و بشمشیرگری اوقات می گذراند. این بیت از اوست: انتظار از بیم نومیدی دلم را پاک سوخت همچنان امیدوار از وعده یارم هنوز. (ترجمه مجمع الخواص ص 306)
شاعری است و در دوران شاه عباس می زیسته است. صادقی کتابدار گوید: کبیر فقیری است و بشمشیرگری اوقات می گذراند. این بیت از اوست: انتظار از بیم نومیدی دلم را پاک سوخت همچنان امیدوار از وعده یارم هنوز. (ترجمه مجمع الخواص ص 306)
اسمش محسن بیک و در فن علاقه بندی ممتاز اما هرزه گردو بی پروا و غماز بود بحدی که در تبریز عسس کشته و هم در آنجا کشته شد. (از آتشکدۀ آذر چ شهیدی ص 262). صادقی کتابدار گوید: از مردم زادگان همدان و پسر حسن بیگ لنگ درودآبادی است. در فن علاقه بندی سرآمد اقران وامثال بود ولی بی نهایت لوند و ولگرد و بی باک و بدنفس بود... اگرچه عقل نداشت ولی فهمش خوب بود. (از مجمعالخواص ترجمه خیامپور ص 197). ابیات زیر از اوست: رفتم و اندوه هجران ترا بردم بخاک تا بدانم بی تو حال خفتگان خاک چیست. # # # رفتم از کوی توای خوبه جفا کرده بگو صرف اوقات به آزار که خواهی کردن. # # # هستند بسی کشتنی آغاز زمن کن ترسم که به تنگ آیی و من زنده بمانم. و رجوع به الذریعه ج 9 بخش 2 و فرهنگ سخنوران و مآخذ مندرج در آن شود
اسمش محسن بیک و در فن علاقه بندی ممتاز اما هرزه گردو بی پروا و غماز بود بحدی که در تبریز عسس کشته و هم در آنجا کشته شد. (از آتشکدۀ آذر چ شهیدی ص 262). صادقی کتابدار گوید: از مردم زادگان همدان و پسر حسن بیگ لنگ درودآبادی است. در فن علاقه بندی سرآمد اقران وامثال بود ولی بی نهایت لوند و ولگرد و بی باک و بدنفس بود... اگرچه عقل نداشت ولی فهمش خوب بود. (از مجمعالخواص ترجمه خیامپور ص 197). ابیات زیر از اوست: رفتم و اندوه هجران ترا بردم بخاک تا بدانم بی تو حال خفتگان خاک چیست. # # # رفتم از کوی توای خوبه جفا کرده بگو صرف اوقات به آزار که خواهی کردن. # # # هستند بسی کشتنی آغاز زمن کن ترسم که به تنگ آیی و من زنده بمانم. و رجوع به الذریعه ج 9 بخش 2 و فرهنگ سخنوران و مآخذ مندرج در آن شود